عاشقانه
خیلی تنهام
 
 
یک شنبه 9 اسفند 1394برچسب:, :: 9:23 ::  نويسنده : حنا

دلتنگی چه حس بدی است...

تنهایی چه حس بدی است

کاش...

پاره ای ابر میشدم

دلم مهربانی می بارید

کاش نگاهم شرار نور میشد

اشتی میدادش

و

که دوست داشتن چه کلام کاملی است

و

من...

چقدر دلم تنگ دوست داشتن است!

 

 



دو شنبه 28 دی 1394برچسب:, :: 15:19 ::  نويسنده : حنا

خواهر یعنی یه تکیه گاه همیشگی...

 

خواهر یعنی کسی که همیشه پشتته حتی اگر اشتباه کرده باشی...

خواهر یعنی اشکاتو غریبه پاک نمی کنه...

خواهر یعنی...

اصلا چرا این همه حاشیــه میــرم؟؟

ازنظر من خواهر یعنی یـه کلـمه...

 نفــس

هر وقت تونستی بدون نفــس کشیــدن زندگــی کنـی،

میــتونـی بــدون خواهـــرم زندگــی کنــی!

 

این وبلاگ رو با تمومه وجــودم تقــدیم می کنــم بــه

بهتریــنم...خواهـــرم!!

 

 

 

 

 

 

 



دو شنبه 28 دی 1394برچسب:, :: 15:14 ::  نويسنده : حنا
پدر يعني زندگي


برای یک دختر پدر یعنی همه چیز ، یعنی همه کس، یعنی سایه ی سر ، یعنی همدم و همراه ، یعنی نان بی منت ، یعنی کسی حق نداره به دخترم کمتر از گل بگه، یعنی هر کی بهت نگاه چپ کرد به خودم بگو،یعنی چرا دیر کردی ، سعی کن جلو چشم بابا نباشی ، یعنی روز پدر کسی هست که برایش کادو بگیری ، یعنی دومادمم مثل پسر م میمونه ، یعنی بذار آخر ماه بشه، بذار دستم پولی شه، بذار قسطامو بدم . یعنی خودشیرینی جلوی بابا ، یعنی اتو کردن لباس اش ، یعنی نگرانی اش وقت شوهر دادن دختر ، یعنی تمام وجود دختر اش ... .
حالا بیا و این تمام وجود دختر اش را از زندگی یک دختر حذف کن.خواهی دید که تمام معادلات زندگی اش به هم میریزد.خواهی دید که یک بعد وجودی اش همیشه میلنگد. خواهی دید که دیگر به مرد ها نگاه کاملی نخواهد داشت.خواهی دید که یک خلاء بزرگ عاطفی همیشه دنبال خودش دارد ، خلائی که هیچ همسر و برادر و حتی پسری برایش پر نمی کند ... .
حتما هم لازم نیست پدر اش فوت شده باشد ، حتما هم لازم نیست پدر اش شهید شده باشد ، حتما هم لازم نیست پدر اش پیش آن یکی زن اش باشد ، حتما هم لازم نیست پدر مادر اش از هم جدا شده باشند، حتما هم لازم نیست برای تحصیل یا ازدواج دور از پدر اش زندگی کند ، گاهی پیش می آید پدری ور دل خانواده اش توی خانه باشد اما وجود نداشته باشد ... .
اين درد است كه پدري ور دل خانوادت باشدو تو را نبيند....
دردي كه 4 ماه تحملش كردم.....
دردي كه ديگه نميخوام حتي بهش فكر كنم.....
امروز خوشحالم ..خوشحالم كه باز ميتوانم همه كسه پدرم شوم خوشحالم خيلييييييي خوشحالم 
راستي....
بعد پست قبلي به عنوان:دلم گرفته يكي از دوستانم يك اس ام اس بهم داد كه اشك را به چشمام آورد ...
وقتی پشت سر پدرت از پله ها میای پایین و میبینی چقدر آهسته میره ، میفهمی پیر شده!وقتی داره صورتش رو اصلاح میکنه و دستش میلرزه ، میفهمی پیر شده !وقتی بعد غذا یه مشت دارو میخوره میفهمی چقدر درد داره اما هیچ چی نمیگه و وقتی میفهمی نصف موهای سفیدش به خاطر غصه های تو هستش ، دلت میخواد بمیری...!!! م‍ژگان جان قدر پدرتو بدون چون اتفاقهایی هست که حسرت آن تا همیشه باقی می مانند مثل حسرت یک بار دیگر بوسیدن دستان پدر و مادر 
.............
خدايا شكرت فقط همين ......

بوسه  فدااااااااااااااااااااااااایی دااااااااااااااااااریییییییییییی بابا



دو شنبه 28 دی 1394برچسب:, :: 15:10 ::  نويسنده : حنا

مادر یعنی زندگی
مادر یعنی عشق
مادر یعنی مهر
مادر یعنی اون فرشته ای که با اشکت ، اشک میریزه
باخنده هات میخنده
مادر یعنی اون فرشته ای که نگاهش به توئه وبا هـــر...
لبخنـدتـــ ، زندگــ ــی میکنه
مادر یعنی اون فرشته ای که موهاش سفید میشه برای بزرگ کردنت
وبه تو میگه ؛ پیر بشی مادر، درد وبلات به جونــــم....
مادر یعنی اون فرشته ای که صبح که خوابی آروم میز صبحونه رو
میچینه تا وقتی بلند شدی زندگی رو لمس کنی
مادر یعنی اون فذشته ای که شبایی که غم داری یا مریضی تا صبح
بالا سرت می شینه ونگرانه
مادر یعنی اون فرشته ای که وقتی موقع کار میگی خسته شدم
با اینکه پاهاش درد میکنه میگه تو بشین مادر من انجام میدم
مادر یعنی اون فرشته ای که هیچ وقت باور نمیکنی مریض بشه یا پیر
چون همیشه وتوی هرحالتی به روت لبخند میزنه
مادر یعنی اون فرشته ای که طاقت دیدن اشکاش رو نداری...
مـــــادر یعنی همه زندگــــــی



دو شنبه 28 دی 1394برچسب:, :: 15:9 ::  نويسنده : حنا

پـــــِــســــَــر یـــعـــنـــی

مطالب جالب

pesar (1)

سلام به عزیزای دلم مخصوصا آقا پسرای گل :idea:

به نظر من پسر بودن یعنی : هرچی هم که رفیق داشته باشی و دوروبرت شلوغ باشه ،

بازم یه چیزایی هست که کسیو نداری بهش بگیو باهاش دردودل کنی . . .

این مطلب تقدیم به آقا پسرایی که خیلی مـَـردَن :x

 

.

پسر یعنی

pesar (2)

.

پسر یعنی

pesar (3)

.

پسر یعنی

pesar (4)

.

پسر یعنی

pesar (5)

.

پسر یعنی

pesar (6)

.

پسر یعنی

pesar (7)

.

پسر یعنی

pesar (8)

.

پسر یعنی

pesar (9)

.

پسر یعنی

pesar (10)

.

پسر یعنی

pesar (11)

.

پسر یعنی

pesar (12)

.

پسر یعنی

pesar (13)

.

پسر یعنی

pesar (14)

مطالب مرتبط را ببینید



دو شنبه 28 دی 1394برچسب:, :: 15:6 ::  نويسنده : حنا

د ُخــتــَـر یــعــنــی

مطالب جالب

dokhtar (1)

سلام به همراهان عزیز سه علی سه ، بخصوص دخترخانمای گل :idea:

دختر بودن یعنی “خب به سلامتی لیسانس هم که گرفتی دیگه باید شوهرت بدیم” :|

این مطلب تقدیم به تمام دخترخانمای باوقار و مهربون :x

 

.

دختر یعنی

dokhtar (2)

دختر یعنی

dokhtar (4)

دختر یعنی

dokhtar (5)

دختر یعنی

dokhtar (6)

دختر یعنی

dokhtar (7)

دختر یعنی



دو شنبه 28 دی 1394برچسب:, :: 14:58 ::  نويسنده : حنا

ترک شهر ، ترک وطن
کار عوام الناس است
هر که عاشق بشود
چاره او ترک تن است

................................................................................................................................................


آن چای لب‌سوز لب‌دوز
جوانی من بود
که در دست‌های سردت
یخ کرد و از دهن افتاد !..........

........................................................................................................................................

نهـایی یعـنی هیچ وقــت کسی نباشه اشکات رو پاک کنه…
تنهـایی یعـنی تو جاده بدون مقصـد…
تنهـایی یعـنی ندیدن روزهای خوب…
تنهـایی یعـنی نداشـتن سنــگ صـبور…
تنهـایی یعـنی جشـن تولد با قـرص خواب…
تنهـایی یعـنی سـر سـفره عـید تنهـای تنهـا…

 

alone (1)

تنهـایی یعـنی روز عـید بدون تبریــک…
تنهـایی یعـنی خونه بـی مهـمون…
تنهـایی یعـنی مهـمونی یه نفـره…
تنهـایی یعـنی حسرت قـدم زدن دو نفـره…
تنهـایی یعـنی موقـع درد فـریاد زدن…
تنهـایی یعـنی اشــک بی صـدا…
تنهـایی یعـنی خسـته اما بدون تکـیه گاه…

alone (2)

تنهـایی یعـنی بوی سیگار…
تنهـایی یعـنی حسـرت دیدن چشـم نگران…
تنهـایی یعـنی دسـتاتو با لـیوان چای گرم کنی…
تنهـایی یعـنی حسـرت دیدن چشـمان منتظـر…
تنهـایی یعـنی حسـرت شنیـدن صـدای نگـران…
تنهـایی یعـنی اس ام اس بدون جواب…
تنهـایی یعـنی حسـرت شنیـدن صـداـی آشـنا…

alone (3)

تنهـایی یعـنی حسـرت یه آغوش…
تنهـایی یعـنی حسرت دسـتاش…
تنهـایی یعـنی حسرت نگاهـش…
تنهـایی یعـنی حسرت گذشـته…
تنهـایی یعـنی زندگـی با خـاطرات…
تنهـایی یعـنی بسـتن چشـم و سیـر در خاطـرات…
تنهـایی یعـنی سفارش غـذا برای یه نفـر…

alone (4)

تنهـایی یعـنی سیگـار پشــت سیگـار…
تنهـایی یعـنی بغض خورده شـده…
تنهـایی یعـنی نگـاه به آسمون…
تنهـایی یعـنی درد دل با ماه…
تنهـایی یعـنی تکیـه به دیوار…
تنهـایی یعـنی لحـظه هـای بدون آرامـش…
تنهـایی یعـنی زخم خوردن از آدم ها…
تنهـایی یعـنی درد بدون مسـکن…

alone (5)

تنهـایی یعـنی نگـاه کردن عکس…
تنهـایی یعـنی گوش کردن صـدای ضبط شـده…
تنهـایی یعـنی مـرگ بی صـدا…
تنهـایی یعـنی جسد کـرم گـذاشتـه شـده تو خـونـه…
تنهـایی یعـنی دفن بی صـدا…
تنهـایی یعـنی قبر بی رهـگذر…
تنهـایی یعـنی قبـر خاک گـرفتـه…
تنهـایی یعـنی مرده متحرک…

alone (6)

تنهـایی رو فقـط یه آدم تنهـا میفهمـه…

 



سه شنبه 10 آذر 1394برچسب:, :: 14:26 ::  نويسنده : حنا

ﺩﺧﺘﺮ : ﻋﺸﻘﻢ ﺷﺮﻁ ﺑﻨﺪﯼ ﮐﻨﯿﻢ؟؟؟

 

ﭘﺴﺮ : ﺑﺎﺷﻪ ﺧﺎﻧﻮﻣﻢ ...ﺑﮑﻨﯿﻢ ...

ﺩﺧﺘﺮ : ﺗﻮ ﻧﻤﯽ ﺗﻮﻧﯽ 24 ﺳﺎﻋﺖ ﺑﺪﻭﻥ ﻣﻦ ﺑﻤﻮﻧﯽ ...

ﭘﺴﺮ : ﻣﯽ ﺗﻮﻧﻢ ...

ﺩﺧﺘﺮ : ﻣﯽ ﺑﯿﻨﯿﻢ ..

24 ﺳﺎﻋﺖ ﺷﺮﻭﻉ ﻣﯽ ﺷﻪ ﻭ ﭘﺴﺮ ﺍﺯ ﺳﺮﻃﺎﻥ ﻋﺸﻘﺶ 

ﻭ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺧﯿﻠﯽ ﺯﻭﺩ ﻗﺮﺍﺭﻩ ﺑﻤﯿﺮﻩ ﺧﺒﺮ ﻧﺪﺍﺷﺘﻪ ...

24 ﺳﺎﻋﺖ ﺗﻤﻮﻡ ﻣﯽ ﺷﻪ ﻭ ﭘﺴﺮ ﻣﯿﺮﻩ ﺟﻠﻮﯼ ﺩﺭ ﺧﻮﻧﻪ ﯼ ﺩﺧﺘﺮ .. 

ﺩﺭ ﻣﯽ ﺯﻧﻪ ﻭﻟﯽ ﮐﺴﯽ ﺩﺭ ﺭﻭ ﺑﺎﺯ ﻧﻤﯽ ﮐﻨﻪ ... 

ﺩﺍﺧﻞ ﺧﻮﻧﻪ ﻣﯽ ﺷﻪ ﻭ ﺩﺧﺘﺮ ﺭﻭ ﻣﯽ ﺑﯿﻨﻪ ﮐﻪ ﺭﻭﯼ ﻣﺒﻞ ﺩﺭﺍﺯ ﮐﺸﯿﺪﻩ

ﻭ ﺭﻭﺵ ﯾﻪ ﯾﺎﺩﺩﺍﺷﺖ ﻫﺴﺖ ...

ﯾﺎﺩﺩﺍﺷﺖ : 24 ﺳﺎﻋﺖ ﺑﺪﻭﻥ ﻣﻦ ﻣﻮﻧﺪﯼ ... 

ﯾﻪ ﻋﻤﺮ ﻫﻢ ﺑﺪﻭﻥ ﻣﻦ ﻣﯽ ﺗﻮﻧﯽ ﺑﻤﻮﻧﯽ ﻋﺸﻖ ﻣﻦ 

...ﺩﻭﺳﺘﺖ ﺩﺍﺭﻡ ...

 



سه شنبه 10 آذر 1394برچسب:, :: 14:25 ::  نويسنده : حنا

یه اتاقی باشه گرمه گرم

 

....روشن روشن.....

 

تو باشی منم باشم

 

کف اتاق سنگ باشه

 

سنگ سفید

 

...تو منو بغلم کنی که نترسم..

 

که سردم نشه.........که نلرزم.......

 

اینجوری که تو تکیه دادی به دیوار

 

...پاهاتم دراز کردی........

 

منم اومدم نشستم جلوت و بهت تکیه دادم

 

....... با پاهات محکم منو گرفتی .......

 

دوتا دستتم دورم حلقه کردی.........

 

بهت میگم:چشماتو میبندی؟

 

میگی:اره!!!بعد چشماتو میبندی......

 

بهت میگم برام قصه میگی تو گوشم؟؟؟؟

 

میگی : اره !!!

 

بعد شروع میکنی اروم اروم تو گوشم قصه گفتن

 

یه عالمه قصه طولانی و بلند که هیچوقت تموم نمیشن.......

 

میدونی؟ میخوام رگ بزنم.......

 

رگ زدن

 

رگ خودمو........ مچ دست چپمو ...یه حرکت سریع......

 

یه ضربه عمیق........بلدی که؟؟!

 

ولی تو که نمیدونی میخوام رگمو بزنم.......تو چشماتو بستی....

 

نمیبینی من تیغ رو از جیبم در میارم

 

.....نمیبینی که سریع رگمو میبرم .......

 

نمیبینی خون فواره میزنه رو سنگای سفید........

 

نمیبینی دستم میسوزه و لبم رو گاز میگیرم که

 

نگم

 

نگم اااخخخخخ که چشماتو باز نکنی و منو نبینی..

 

تو داری قصه میگی.... من شلوارک پامه.....

 

منو محکم گرفتی و بغلم کردی

 

دستمو میذارم رو زانوم

 

خون میاد از دستم میریزه

 

رو زانوم و از زانوم میریزه رو سنگا

 

........قشنگه مسیر حرکتش.

 

قشنگه رنگ قرمزش.........

 

حیف که چشمات بسته است و نمیبینی ...

 

تو بغلم کردی....میبینی که سردم شده..

 

محکم تر بغلم میکنی

 

که گرم بشم........میبینی نامنظم نفس میکشم.......

 

تو دلت میگی : اخی دوباره نفسش گرفت!

 

میبینی هر چی محکم تر بغلم میکنی سرد تر میشم....

 

میبینی دیگه نفس نمیکشم.........!

 

چشماتو باز میکنی میبینی من مردم

 

میدونی؟؟

 

من میترسیدم خودمو بکشم ! از سرد شدن......

 

از تهنایی مردن...... از خون دیدن........

 

وقتی که تو بغلم کردی دیگه نترسیدم.......

 

مردن خوب بود.

 

اروم اروم .......گریه نکن دیگه.......

 

منکه نیستم چشماتو بوس کنم و بگم دلم میگیره هاااااااااااا

 

بعدش تو همون جوری وسط گریه هات بخندی

 

گریه نکن دیگه خب ! دلم میشکنه ......

 



سه شنبه 10 آذر 1394برچسب:, :: 14:25 ::  نويسنده : حنا

یه اتاقی باشه گرمه گرم

 

....روشن روشن.....

 

تو باشی منم باشم

 

کف اتاق سنگ باشه

 

سنگ سفید

 

...تو منو بغلم کنی که نترسم..

 

که سردم نشه.........که نلرزم.......

 

اینجوری که تو تکیه دادی به دیوار

 

...پاهاتم دراز کردی........

 

منم اومدم نشستم جلوت و بهت تکیه دادم

 

....... با پاهات محکم منو گرفتی .......

 

دوتا دستتم دورم حلقه کردی.........

 

بهت میگم:چشماتو میبندی؟

 

میگی:اره!!!بعد چشماتو میبندی......

 

بهت میگم برام قصه میگی تو گوشم؟؟؟؟

 

میگی : اره !!!

 

بعد شروع میکنی اروم اروم تو گوشم قصه گفتن

 

یه عالمه قصه طولانی و بلند که هیچوقت تموم نمیشن.......

 

میدونی؟ میخوام رگ بزنم.......

 

رگ زدن

 

رگ خودمو........ مچ دست چپمو ...یه حرکت سریع......

 

یه ضربه عمیق........بلدی که؟؟!

 

ولی تو که نمیدونی میخوام رگمو بزنم.......تو چشماتو بستی....

 

نمیبینی من تیغ رو از جیبم در میارم

 

.....نمیبینی که سریع رگمو میبرم .......

 

نمیبینی خون فواره میزنه رو سنگای سفید........

 

نمیبینی دستم میسوزه و لبم رو گاز میگیرم که

 

نگم

 

نگم اااخخخخخ که چشماتو باز نکنی و منو نبینی..

 

تو داری قصه میگی.... من شلوارک پامه.....

 

منو محکم گرفتی و بغلم کردی

 

دستمو میذارم رو زانوم

 

خون میاد از دستم میریزه

 

رو زانوم و از زانوم میریزه رو سنگا

 

........قشنگه مسیر حرکتش.

 

قشنگه رنگ قرمزش.........

 

حیف که چشمات بسته است و نمیبینی ...

 

تو بغلم کردی....میبینی که سردم شده..

 

محکم تر بغلم میکنی

 

که گرم بشم........میبینی نامنظم نفس میکشم.......

 

تو دلت میگی : اخی دوباره نفسش گرفت!

 

میبینی هر چی محکم تر بغلم میکنی سرد تر میشم....

 

میبینی دیگه نفس نمیکشم.........!

 

چشماتو باز میکنی میبینی من مردم

 

میدونی؟؟

 

من میترسیدم خودمو بکشم ! از سرد شدن......

 

از تهنایی مردن...... از خون دیدن........

 

وقتی که تو بغلم کردی دیگه نترسیدم.......

 

مردن خوب بود.

 

اروم اروم .......گریه نکن دیگه.......

 

منکه نیستم چشماتو بوس کنم و بگم دلم میگیره هاااااااااااا

 

بعدش تو همون جوری وسط گریه هات بخندی

 

گریه نکن دیگه خب ! دلم میشکنه ......

 



صفحه قبل 1 2 صفحه بعد

درباره وبلاگ


به وبلاگ من خوش آمدید
آخرین مطالب
آرشيو وبلاگ
پيوندها

تبادل لینک هوشمند

برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان عاشقانه و آدرس tanham123.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





نويسندگان


ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت: